من از روز ازل، دیوانه بودم
دیوانه روی تو،سر گشته موی تو
سر خوش از باده مستانه بودم
در عشق و مستی، افسانه بودم
نالان از تو شد چنگ و عود من
تار موی تو، تار و پود من
بی باده مدهوشم، ساغر نوشم
ز چشمه نوش تو
مستی دهد ما را ، گل رخسارا
بهار آغوش تو
چو به ما نگری غم دل ببری
کز باده نوشین تری
سوزم همچو گل ، از سودای دل
دل رسوای تو ، من رسوای دل
گرچه به خاک و خون کشیدی مرا
روزی که دیدی مرا
بازا که در شام غمم صبح امیدی مرا
صبح امیدی مرا
:: بازدید از این مطلب : 820
|
امتیاز مطلب : 511
|
تعداد امتیازدهندگان : 153
|
مجموع امتیاز : 153